پیش نوشت: این نوشته هیچ ارتباطی با «غربت نوشته ها» ندارد! هرچند که حرف به حرفش «اوج قرب و غربت» است. باتشکر از پدرم.
غروب؟
غروب جمعه مسیح؟ امام زمان بیکاری؟ کار همهکربلا؟ کربلا!کربلا! مارودارن میارن
فرهاد؟ خیلی باورش نکردیم تیشه؟ کارهای فرهنگی ما آقازاده؟ ردگم کنی
فقر؟ ثروت فساد؟ غفلت تبعیض؟ منفعت خواهی شر؟ خود واقعی تمدن غرب
نسل اول؟ کارشان را خوب انجام دادند
نسل دوم؟ همان سه گروهی که شهید باکری گفت
نسل سوم؟ نقطه محوری شعارهای تبلیغاتی انتخابات هفتم
مرگ؟ جریان همیشگی زندگی هویت؟ گمشده اصلی
هوای نفس؟ ما رو چه به این حرفها
جام زهر؟ آخرین تعارفی که به سیدعلی شد. شبیخون؟ هنوز جدی گرفته نشده
نماز شب؟ آخرین نجوای امام غرب؟ آخر خط شرق؟ نقطه امید
بسیجی؟ مظلوم میان خودیها پنجاه و هفت؟ یادش بخیر!
عدالت؟ مهدی (ع) آزادی؟ اکسیژن
ابن سینا؟ لم یکن له کفوا احد حلاج؟ روا باشد انا الحق از درختی ....
یوسف؟ با خدا باش. خدا همه جور ترو خشکت می کنه.
معاویه؟ سگ آب کشیده حر؟ قطره ی به دریا پیوسته ابوذر؟ عین زلالی
مالک اشتر؟ یک گام تا خیمه ی معاویه... اما زینب؟ و ما ادریک ما زینب.
علی (ع)؟ روزگار بیش از پنج بهار حکومتش را تاب نیاورد.
حسین (ع)؟ عشق علیه السلام مهدی (عج)؟ با یک گل بهار می شود.
سید روح الله خمینی؟
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل گردم از آن
سید علی خامنه ای؟
مخواه از نابرادرها که یار مهربان گردند
عزیز مصر گشتن، یوسف من! دردسر دارد
سید محمد حسینی بهشتی؟ یک استثنا مصطفی چمران؟ یک دنیا گمنامی
سید مرتضی آوینی؟ تندیس هنر متعهد صادق آهنگران؟ صبح عملیات
قلم شما: رد قلم

از درو دیوار حقیقی خیابون گرفته تا کوچه های مجازی نت مشاهده صحنه های دلگشای! تبلیغات این و اون طراوتی به زندگی می بخشه مخصوصا که به حضور میت (Meat) هم منور باشه !
میت چیه ؟ گوشت؟ نه! یعنی آره !
یعنی الان عرض می کنم :
طبق معمول مشغول بحث بودیم و این بار موضوع بحث « شخصیت زن در جوامع مختلف بود.» و از هر دری سخنی: یکی می گفت در فیلیپین فروش شرف دیگه تبدیل به شغل شده! حیا بر باد هوا! دیگری می گفت فلان جا فلان خبر و ... و تا رسیدم به بحث « حضور خانوم ها در تبلیغات بازرگانی ! »
تو پرانتز بگم که : (بعضا می شنیدم و می دیدم که خیلی از بچه مسلمون های خودمون در ذهن خودشون از این خانوم های تبلیغاتی افرادی با شخصیت و به اصطلاح باکلاس می سازند. هرچه ما می گفتیم بابا اینجوری نیست و این ها از لحاظ شخصیت اجتماعی در حد صفر هستند کمتر تو گوششون می رفت!) و حالا ادامه بحث :
یکی از بچه ها که رشته تخصصیش تبلیغات و طراحی هست و فارغ التحصیل انگلیسه بحث رو در این زمینه به دست گرفت اما فقط یک جمله گفت: « می دونید این خانوم ها رو در اصطلاح کاری در خود اروپا چی خطاب می کنند؟ » بدیهیه که جواب همه منفی بود؛ کسی نمی دونست. ادامه داد که : « به این خانوم ها میگن میت ! » تقریبا شاخ هممون در اومد ! همه گفتیم:« میت ؟!» گفت :« بله! از نظر مدیران تبلیغات نقش این خانوم ها مثل گوشتیه که میذارن تو تله که گربه رو شکار کنند! برای همین میت(گوشت) خطابشون می کنند. » با این کلام کلا بحث مختومه شد!
قلم شما: رد قلم

موج مکزیکی نه این بار موج معنوی ای ما را هم گرفت ! از اینجا دعوت شدیم که نامه ای بنگاریم برای رو ح خدا مسیح عیسی بن مریم، علیه و علی نبینا السلام . برای نوآوری ! به انگلیسی نگاشتیم که شاید در موتورهای جستجو روزی راه گشایی برای فردی باشد . از غلط های نگارشی به علت کدینگ فارسی پارسی بلاگ پوزش می طلبم.
I"ve
What could I write for you? O Jesus the son of Saint Mary I"ve been asked to write a letter to you but, what to write? What
Im entirely sure that your heart is severely injured by the day of your ascension till now. Day by day you heart was hurt, so I dont want to hurt it more… yes you know everything better, what to write for you, please tell me what
I dont want mention that the Christianity is destroyed, I dont want to say under your name many things have been done, yes have been done
I cant believe it my God, the oppression, the cruelness; unjustness surrounded the entire world, and surprisingly these have been done under the names of your messengers… I cant believe it never … yes, never
O Prophet Jesus I don’t want to remind you the sad alteration story of Bible, I don’t want to tell you about the deviation of your nation, I dont want to upset you by reviewing these things, of course these are extreme sorrow … but there is some thing beyond: even humanity has been forgotten! Where are the disciples
What shall I expect from the ones who theyve lost their selves in this materialistic world? Surely nothing
O Prophet Jesus! Forgive me for loosing the worlds; believe me its a really hard issue: writing to the prophet of God, the spread of God, the son of Saint Mary… Yes believe me its too hard
My Dear friend, Muslims none Muslims, Christian none Christian, black white, Asian African, American, I don’t mind that from which group you are! I have a world with you; its just enough to be a human, yes the human nation! I have a world with you! Have you ever read through the sayings of Jesus –peace be upon him- I"m so pride to say I"ve read it trough the narrations coming to us by our Imams, the infallible leaders
Let us listen to Jesus at the end of this letter, read and read and believe in! This is Jesus talking with us
1) قال عیسی بن مریم علیه السلام: "یا معشر الحواریین تحببوا الله ببغض اهل المعاصی و تقربوا الی الله بالتباعى عنهم و التمسوا رضاه بسخطهم"
Jesus Christ -peace be upon him- said: O, disciples! By creating enmity with the sinners" manifest your friendship with God; and by keeping aloof from them gain proximity to God; and by expressing anger at them gain Gods satisfaction
2) قال عیسی(ع): لاتتخذوا النیا ربا فتتخذکم عبیدا اکنزوا کنزکم عند من لا یضیعه
Jesus Christ -peace be upon him- said: Don"t let the world be your master, as it makes you its slave. Put your treasures under the care of some one who can look for it and without destroying it
3) قال عیسی بن مریم علیه السلام: "یا معشر الحواریین اعبروا الدنیا و لاتعمروها و اعلموا اصل کل خطیئة حب الدنیا و رب الشهوة اورثت اهلها حزنا طویلا
Jesus Christ -peace be upon him- said: O, disciples! Consider this world as a crossing place only, and do not make your self busy to flourish it. Know that the root of all evils is love of the world, and how often its pleasure brings lasting sorrow
You are not aware when the death would embrace you, so why don"t you get ready before this event actually occurs
4) قال الصادق(ع): "بشر موسی و یوشع بالمسیح فلما ان بعث الله العز وجل المسیح، قال المسیح لهم:" انه سوف یاتی من بعد نبی اسمه احمد من ولد اسماعیل یجی بتصدیقی و تصدیقکم الخبر
Imam Sadiq –peace be upon him- said: the prophet Moses and Joshua gave glad tiding about the coming of Jesus. When he was appointed by God, Jesus said to his disciples: truly a messenger will come after me named Ahmad, from progeny of Ismael, who will confirm us: me as a prophet and you as my followers
5) قال عیسی بن مریم علیه السلام: "ویل للعلما السو کیف تلظی علیهم النار!
Jesus Christ -peace be upon him- said: Woe to all evil scholars! How the fire of hell will blaze on them
6) قال عیسی بن مریم علیه السلام: "ان الشجرة لاتکمل الا بثمرة کذلک لایکمل الدین الا بالحرج عن المحارم
Jesus Christ -peace be upon him- said: Truly, just a tree can"t turn fruitful unless it gives good fruit, in the same way, your religion can not be perfected unless you avoid the sins
7) قال عیسی بن مریم علیه السلام:" بحق اقول لکم ان الحکمة نور کل قلب، و التقوى راس کل کمة، و الحق باب کل خیر، و رحمة الله باب کل حق و مفاتیح ذلک الدعا و التضرع و العمل، و کیف یفتح الباب بغیر مفتاح؟"
Jesus Christ -peace be upon him- said: truly I tell you: Spiritual knowledge lights up the hearts. Piety is the foundation head of all knowledge, truth is the gate of good deeds, while God"s mercy is the gate to leading the truth. The keys to these gates are: invocation, repentance and action. How could be a door opened without its key
...................................
:sources:
احادیث روایاتی ست از ایمه (ع) در سیره عیسی بن مریم(ع) برگرفته از کتاب :انتشارت نباAt the presence of Jesus Christ
tohaf-ul-oghool 6,7) (al-kafi 4,5) (tanbih-ul-kavater 1,2,3)
قلم شما: رد قلم

چند وقت پیش از یکی از بچه های دوستان پرسیدم :« فلانی چرا انقدر پوستت سوخته و سیاه شدی؟!» با افتخار و آب و تاب تمام جواب داد:« مگه خبر ندارید از 6 صبح میرم فرمولا 1 و ساعت 1 شب بر می گردم....» بعدا از یکی که بیشتر می شناختش پرسیدم: «فلانی تو فرمولا 1 نقشش چیه ؟!» وقتی گفت:« تایر ماشین عوض می کنه و پرچم تکون می ده و ... » تا مدتی بهت زده موندم، تو دلم گفتم که :« لمس کردن تایر فراری و مرسدس و رینالت چقدر افتخار داره ما خبر نداشتیم !»
باز هم سال و ماه چرخی زد و دوباره نوبت پیست بحرین رسید برای برگزاری مسابقات اتومبیل رانی فرمولا 1 . به همین مناسبت دانشگاه ها هم سه روز تعطیل شدند!
این بزرگنمایی و جدی گرفتن این اتفاق در جزیره ای مثل بحرین برام جالب بود. یه کم که بیشتر از فرمولا 1 خوندم به نکات قابل توجهی رسیدم:
1- با توجه به میران علاقه مندان و هواردان، پخش مستقیم مسابقات بر روی شبکه های مارهواره باعث می شه تا مردم دنیا بدانند که جزیره ای بحرین نام هم در خلیج فارس وجود دارد! و شاید این خود بابی بشه برای جذب توریستان کشورهای غربی که به دنبال یه جرعه آفتاب و گرما له له می زنند!
2- مسابقات اتومیبلرانی در رتبه اولِ کسب در آمد قرار داره، جالب این که ولیعهد بحرین دست بر قضا عاشق این رشته هست و به همین خاطر پیست اتومبیل رانی تو بحرین بوجود آورده و جالب تر این که تمام امتیازات و و منافعش هم می رود در جیب کوچک عبای جناب ولیعهد !
3- برای محدوده بسیار کوتاهی ایجاد اشتغال می کند ( ازنوع کاذب! ) و در کنارش جوونک های مردم ذوق می کنند که ما هم فرمولا 1 داریم ... ماشین های فلان و فلان رو از نزدیک می بینیم با راننده های معروف عکس می اندازیم و امضا می گیریم! (البته خب هر نو آوری و پیشرفتی به اعتماد به نفس اجتماعی اضافه می کنه و منکر این مطلب نیستم.)
4- در کنار ایجاد همچین مسابقه هایی سران عرب با افتخار تمام بادی به سینه می اندارند که آی مردم دنیا بر خلاف اون چیزی که شما می اندیدیشید ما خیل هم اوپن هستیم . اقا ما هم بعله !! هتل داریم ... تماشاچی دختر داریم ... و و و و
اما نکته مهم : جایی خوندم مسوولین فدراسیون در ایران عهدی پیش گفته بودند چرا جزیره کوچکی مثل بحرین پیست داشته باشه و ما نه؟!!
......................................................................
پی نوشت : بدون شرح می گذاریم تا تبادل نظری داشته باشیم، ... ما که از پیشرفت کشورمون -ایران اسلامی- بدمون نمیاد اما ... کاشکی حرفامون با پایه و اساس بود و برای دلخوشی مخاطب وعده سر خرمن نمی دادیم!
قلم شما: رد قلم

و زود گذشت کمتر از چشم به هم زدنی ...
شنبه پیش زایر ثامن الحجج(ع) بودیم و این شنبه :
پدر و مادر را در آغوش می کشی ... راهی می شوی خیابان به خیابان ... تا... خیابان نواب، میدان بهمن، بزرگراه آزادگان-حتی بوی اگزوز مینی بوس ها هم برایت دلنشین است!- جاده قم ... تا فرودگاه امام خمینی(ره) راهی نمانده ... عوارضی ... بهشت زهرا و دلت ترمز می کند! راننده را هم منحرف کنی!... به سمت قطعه شهدای گمنام... و آخرین بوسه ها به خاک پاک شهیدان وطن ( به یاد سال پیش که در چنین روز هایی سر به آستان شهدای هویزه ساییدیم )... و باز ادامه راه ... و دوراهی صراط مستقیم: «قم» و یمین : «فرودگاه» و قصه ای تکراری؛ سرنوشت خواسته که همیشه در این دو راهی ما به راه راست کشانده شویم!
وارد هواپیما می شوی، نفس ها به شماره می افتد... آخرین خدا حافظی ها و موبایل ها خاموش... کمربند ها بسته و TAKE OFF ...موتورهای هواپیما بیشترین نیروی خود را جمع می کند برای یک پریدن که کنده شدن از خاک وطن بسی دشوار است. تق! چرخ ها بسته شده به بدنه زیرین هواپیما می خورد و ما باز مهاجر می شویم.
خدا حافظ وطن خدا حافظ
همه سفر یک طرف و شب چهارشنبه سوری در اینجا طرف دیگر :
راستی خدای خیلی از ایرانی ها وسعت دیدش به اندازه مرزهای کشور است! تا پریدیم مثل همیشه چشم های خدای نصف مسافران بسته شد و باز حجاب ها هم پرید ! چه خدای کوچکی !
یا ستار العیوب یا ستار العیوب
قلم شما: رد قلم

باز پای گنهکاری به آستانت وا شده است
باز هم بانگ حرمت آرام دل ما شده است
باز هم سرم به زیر و چشمم جو کرده
باز هم این دل من هوای کفتراتو کرده
باز هم مثل همیشه میام و عهدی می بندم
خدا کنه که این بار نگی که خالی می بندم
یه کلاغ رو سیاه هوایی شده بره پابوس امام رضا
قلم شما: رد قلم

از دانشگاه خسته و کوفته اومده بودم و نیت کردم بعد از مدت ها یکی از مستحبات :خواب غیلوله رو انجام دهم!( در مورد اقسام خواب ها در اینجا مطالب جالبی نوشته شده البته سندیتش با گرد آورنده است!)
هنوز چشمام گرم نشده بود که موبایلم به صدا در آمد ... جَنات بود - خانوم میان سال تازه مسلمان فلیپینی- ... با ابراز ناراحتی و نگرانی بسیار گفت : «امروز جی دی ان رو خوندی؟! » گفتم: « نه چه خبره؟» گفت: « امریکا اعلام کرده برای نیروهای دریاییش در بحرین 160 میلیون دلار خرج کرده تا راه تروریسم را در خلیج را ببندد و وزارت خارجه امریکا هم اعلام کرده که : از اونجایی که ایران به دنبال انرژی هسته ای صلح آمیز نیست هنوز به عنوان یک تروریست مطرح و مورد هدف است.» بهش گفتم :« نهایتش جنگه دیگه! ما که آماده ایم ... شما هم ملیت هاتون رو حفظ کنید اگه یه وقت خبری شد و کشور اسلامی خواست شیعه هاش رو بیرون کنه جایی برای رفتن داشه باشین!»
*عکس کاملا تزیینی ست*
المهم : خب این موضوع اصلا برای من تازگی نداشت اما از جهاتی برایم قابل توجه بود :
1- یه فیلیپینی چرا باید همچین چیزی براش مهم باشه ؟
2- اگه مسلمون نشده بود صد در صد مثل خیلی های دیگه خبر رو می خوند و ازش می گذشت.
3- اسلام در وجود افراد غیرت ایجاد می کنه .
4- ایران به عنوان پشتوانه محکمی برای همه مسلمانان - پنهان و آشکار - مطرح است.
5- آخر سر روی جمله آخر خودم هم فکر کردم که آیا واقعا برای جنگ آماده ایم ؟؟!! باشد که باشیم.
قلم شما: رد قلم

با خبر شدیم که شب اربعین در یکی از مناطق بحرین امسال هم تعزیه ای بر پاست.
مرکز معرفه تصمیم گرفت تا به وسیله ای غیر عرب زبانان را هم در این برنامه شریک نمیادو دوستان فنی ترجمه تعزیه دوساعته را به انگلیسی آماده کردند و قرار شد به وسیله پروجکتور همراه با اجرای تعزیه ترجمه هم روی پرده ای به نمایش در آید. برای اینکه همه با هم راهی تعزیه شویم قرار بر این شد همه دوستان شب برنامه روبروی یکی از سینماهای بحرین گرد هم آیند و با اتوبوسی راهی شویم.
شب موعد به محل قرار که رسیدم شوکه شدم... دور تا دور محوطه رو نیروهای انتظامی، ماشین های وزارت دفاع و پلیس امنیتی محاصره کرده بودند! یه کم به دور و بر نگاه کردم و با خونسردی تمام مشغول هماهنگی گروه و... شدیم. آماده حرکت که شدیم پلیس ها انگار نفس راحتی کشیده باشند همه با هم صحنه رو ترک کردند و جانشین آنها دوماشین پلیس مخفی! (دو ماشین عادی با شیشیه های مشکی)شدند و ما هم که حس ششممان همیشه به هفتم می رسد! زیر نظرشان
گرفتیم . فکر می کنم بندگان خدا تا آخر برنامه همراه ما بودند.
اما این همه رو نوشتم که فقط قصه گفته باشم ؟؟!! نع خیر :
المهم 1: دشمنان ما خیلی ضعیف تر از آنی هستند که ما می پنداریم.
المهم 2: گاهی فکر می کنی فلان کار به این کوچکی اثری هم خواهد داشت؟ نتیجه مهم نیست! نیت، هدف و نحوه عمل مهم است.
.....................................................................
پی نوشت :برنامه ای هم در اربعین اجرا شد -شامل نمایش و سخنرانی و...- که جزییات ان را در یکی دو روز آینده در سایت مرکز معرفه می توانید بخوانید و ببینید. اگر بخواهم منصف باشم باید بگویم که اربعینی این چینین با محتوا تا به حال تجربه نکرده بودم. یکی از سخنرانی ها توسط اُم مریم ( خانوم زهرا آلمانی تبار که در این پست از او نوشته بودم ) انجام شد موضوع سخنرانی این بود : چرا چهله ؟ چرا اربعین ؟ Why Arbaeen, Why 40th
این سخنرانی در واقع نتیجه تحقیق ها این خانوم برای رسیدن به پاسخ سوالاتش بعد از مسلمان شدن در مورد اربعین و عدد 40 بود. در ادامه مطلب متن انگلیسی سخنرانی را که در وب شخصی ایشان هم آمده می آورم. متاسفم که به علت کمبود وقت نتوانستم ترجمه فارسی آن را همراهش کنم. اگر از دوستان محترم کسی زحمت ترجمه سلیس به فارسی را بکشد ممنون خواهیم شد ! چرا که مقاله ای بسیار دلنشین کوتاه و با محتواست.
ادامه مطلب...
قلم شما: رد قلم
صحنه آخر : او می آید ... آری می آید ...
صحنه قبل آخر : تا امدنش دلهایی خون شده و بچه هایی فرزند شهید نام می گیرند ...
صحنه چهارم : امشب -شنبه 4/12/86 از مرکز اسلامی به همراه دوستان در راه منزل: منطقه سنابس ... آتش همه خیابان را فرا گرفته بود، چند جوان آن سوی آتش ها دیده می شدند، ناگهان پلیس ها نه کوماندوها رسیدند، صدای شلیک و دود و غبار ... گفتم یا حسین(ع) یه شهید دیگه، آمنه گفت: شیشه رو بکش بالا اشک آور زدند، اما نه من... بچه شیعه... می تونستم بی خیال از کنار این همه بگذرم ؟؟ ترمز کردم زدم کنار؛ خدایا چی کار کنم ؟ چی کار ؟ ناگهان حرف های خانواده در گوشم زنگ زد : چند سال پیش هُدا رو گرفتند و افتاد تو زندان و.... بلاهایی که سرش آورده بودند بی شباهت به زندان ابوغریب نبود... همراهان دیگرم فریاد می زدند: فلانی برو گاز بده برو ... متحیر مونده
بودم ... یکی از کوماندو ها -که با اون لباس مجهزش فکر کرده بود اومده به جنگ یه لشکر- نزدیک ماشین شد ... با ضربه آمنه به خودم اومدم گفت: برووووووووووووووو (البته هم این ها رو به انگلیسی بخونید) و پای من رفت رو پدال گاز و از صحنه دور شدیم. گاز اشک آور گلویم را می سوزاند اما قلبم از اینکه هیچ قدمی نتوانستم بردارم می سوخت .
تمام شادی مسلمان شدن دو دوست دیگر در غروب امشب تبدیل به بغضی فرو خورده شد ....
صحنه سوم : امروز صبح تظاهرات بر علیه انتشار کاریکاتور پیامبر(ص)
صحنه دوم : یک هفته پیش در گیری : یک شهید
صحنه اول : روز عرفه در گیری در بحرین : پدری یک ماه مانده بود پدر شود که شهید شد ...
صحنه ما قبل اول : ...شهید و شهید و شهید
می آید روزی که شیعیان بحرین حق خود را از اقلیت سلطنتی خواهند گرفت. سلطنتی که ریزه خوار آمریکاست، سلطنتی که ...
روح امام امت شاد که خون انقلابی را در رگ رگ شیعیان تزیرق نمود. باشد که شیعه باشیم .
دو خانمی که امشب مسلمان شدند: ( نشسته )
قلم شما: رد قلم

بعد از نماز صبح از شور و شوق و اضطراب دیگه خوابم نبرد، ساعت هفت و نیم بود از خونه زدم بیرون ولی این موقع صبح شش شاخه گل سرخ و شیرینی از کجا می توانستم تهیه کنم ؟! اولین مغازه شبانه روزی کارم رو راه انداخت و روز چهارده فوریه من با نشاطی خاص شروع شد.
گل سرخ به دست رفتم سر قرار، قبل از من همه جمع شده بودند دسته جمعی راهی شدیم؛ راهی دادگاه منامه !
یک ساعت انتظار دو ساعت انتظار،..... صدای تپش قلب هایشان را می شنیدم، اما سعی کردم انقدر حرف بزنم که جو اضطراب شکسته شود.
نگاهم که به فیدلا افتاد خودم هم تپش قلب گرفتم آرام و ساکت اشکهایش جاری بود، گونه هایش سرخ شده بود و احساسات نهانش را کاملا می شد درک کرد . چیز آسانی نبود، چهارده فوریه بود روزی که از دو هفته پیش خودش انتخاب کرده بود. انتخاب کرده بود که روز ولنتاین مهم ترین تصمیم زندگی اش را در دادگاه بحرین به ثبت برساند .
به یک آن صدای افسر نگهبان سکوت اتاق انتظار را شکست : «همه با هم بفرمایید داخل اتاق قاضی» با گل های سرخ و شیرینی وارد شدیم!
دقیقه به دقیقه اضطراب و التهابمان بیشتر می شد تا آقای قاضی -که یک روحانی شیعه مذهب بود- وارد شدند . اما هنوز جمع ما ناقص بود!
به یک مترجم نیاز بود مترجمی که گفته های انگلیسی فیدلا و ماریفی و جیگرتا و کرول و گریس و ماریلو را به عربی ترجمه کند. مترجم رسمی دادگاه هنوز نرسیده بود و نیمه ظهر بود. بالاجبار این بار عظیم بدوش من افتاد. گل سرخ ها رو روی نیمکت گذاشتم و ردیف اول روبروی قاضی نشستم . قاضی بعد از بسم الله، گفت:« خارجی ها یکی یکی بیایند جلو .» اما هیچ کس جرات اینکه اولین نفر باشد را نداشت.
اشاره کردم به ماریلو که به نوبت از راست شروع کنید؛ دست هایش می لرزید بغض و اشک و شور و شوق -جمع اضداد- در وجودش آشکار بود. سوال اول را قاضی پرسید و من ترجمه کردم : «چرا می خواهی مسلمان شوی؟!» ماریلو جواب داد که : « چون احساس آرامش و نزدیکی بیشتری به خدا می کنم، احساس یک زندگی جدید و...» وای خدای من! حال من از ماریلو بدتر بود! کلمات را گم کرده بودم ..تا آمدم لب باز کنم به ترجمه در باز شد و مترجم رسمی دادگاه وارد شد و چه بار سنگینی از دوش من برداشته شد...
مترجم ترجمه کرد و سوال بعدی : «از اسلام چه می دانی و....» بالاخره قاضی مهر را بر پای ورق ماریلو کوبید! ماریلو با لرزش صدای فراوان زمزمه کرد:« اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله» و ماریلوی مسیحی شد مریم شیعه و این قصه با شور فراوان برای دیگران هم تکرار شد ، فیدلا شد فاضله ، گریس شد فاطمه زهرا، ماریفی شد مریم، جیگریتا شد آمنه و کرول اسپانیای خواست با همان نام خودش شیعه شود.
گل های سرخ را یکی یکی تقدیم شان کردم شیرینی پخش کردیم اما کسی باید جو را می شکست؛ همه می خواستند بغض شوقشان را بترکانند اما مجالی نبود که ناگهان فاضله مرا در آغوش کشید، مثل بید می لرزید و های های گریه می کرد .. اشک شوق .
و اینگونه بود که چهارده فوریه نه به خاظر ولنتاین که به خاطر لذت پیوند عبدی به معبودش برایم تا ابد ماندنی شد .
در این میانه مانده بودم که خدایا پس سهم من چه شد ؟؟ من مسلمان کی قرار است به معبودم پیوند خورم ؟
.......................................................
حاشیه : با ترس فراوان می خواستیم عکس بگیریم که آقای قاضی با کمال میل دعوت کردند به جلو میز دادگاه رفته و عکس یادگاری بگیریم !
پی نوشت : می خواستم از ولنتاین بنویسم که دیدم با یک جوستجوی گوگلی ! هر آنچه خواندنی باشد را در پذیرش یا عدم پذیرش آن خود می توانید قاضی شوید . پس تکرار مکرارت نمی نماییم !
قلم شما: رد قلم
