امروز در بحرین غوغایی بود ... شیعه و سنی در کنار هم ...
فان حزب الله هم الغالبون
قلم شما: رد قلم

پسرم اگر شبی پدرش از دستش ناراحت باشه خوابش نمی بره و بغض گلوش رو می گیره تا اینکه بره از پدرش عذرخواهی کنه و... دیشب هم از اون شب ها بود. موقع خواب اصلا آرامش نداشت؛ گفتم :« برو به بابا بگو ببخشید. » از من به یک اشاره و ... رفت پرید توبغل باباش؛ سریع و با خجالت گفت : « بابایی ببخشید! » به همون سرعت هم دوید و برگشت تو جاش تا بخوابه. عجب آروم شده بود و خوشحال...
وقتی محمد مهدی خوابش برد فرو رفتم تو فکر؛ چه شب هایی که مطمین بودیم که حریم الهی را شکسته ایم و با خیال راحت سرمان را بر بالشت شب نهاده ایم و خوابیده ایم ؛ یعنی وجدان ما از یک کودک پنج ساله هم خواب تر است؟ و نعوذ بالله اطمینانمان به رحمت و عفو خداوند کمتر از یک پدر است؟ پس چرا به سرعت یک کودک بعد از اشتباهی به آغوش خدایمان پناه نمی بریم ؟! راستی چرا؟؟
مگر خداوند رحمان نفرمود است :« قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ » : « بگو: اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! [ و گناهان زیاد مرتکب شده اید ، ] از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مىآمرزد ، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. » (زمر :53)
قلم شما: رد قلم

دلم می خواد و بیشتر از دلم مغزم می خواد! که از همه چیز هایی که در ذهنم انباشته شده بنویسم اما ذیق وقت و کوتاهی بخت و کارهای سخت! بالاجبار به ترتیب زمانی - که البته از قوانین خبرنگاری بدوره - میرم جلو :
اگر بخوام از آنچه که در دوماهی که در ایران بودم اتفاق افتاد بنویسم قصه حسن کرد شبستری میشه پس فقط های لایت ها (همون نقاط برجسته ) رو بیان می کنم .
امسال توفیقی دست داد و برای اولین بار ! سَرکی به غرب و شمال غرب و شمال ایران کشیدیم. اول از همه باید بگم که خداوند چه نعماتی و چه طبیعت بکری را در اختیارمون قرار داده و بی خبریم . باور کنید اگر امکانات گردشگردی و سیاحتی کمی بهتر بود درِ هر چی آژانس مسافرتی و تور تخته می شد ( البته نکته در همون اگر هست!) برای نمونه از زمان ابا و اجداد ما -احتمالا- آبگرم این مناطق معروف بوده اما هنوز به رسم بدویت از این نعمت الهی استفاده میشه: رعایت اصول بهداشتی، ایمنی و شرعی در حد زیر صفر . اما با این حال خیل مسافرین و مشتاقین هر سال چند برار میشه و نمی دونم مسوولین اصلا به این آمار و اشتیاق توجهی دارند یا نه ؟ شاید دارند و مشکل مثل همیشه کمبود بودجه هست!
از دیگر عنایات خداوند در این سفر به ما این بود که تا حد امکان سعی کردیم در بین خود مردم منطقه استقرا داشته باشیم. هرچند که با مردم انس بیشتری یافتیم بر اندوهمان بسی افزوده شد. به واقع اصلا جای تعجب ندارد که ساکنین شهرستان ها به مراکز استان ها و بخصوص پایتخت هجوم بیاورند. خدای من باورم نمی شد! امکانت رفاهی شهری و سکونتی و ...و...حداقل ها رو هم جوابگو نبود. واقعا مسوول کیست ؟ سعی می کنم مثبت اندیش باشم اما ... تمام شیرینی سفر و سیاحت به داغ محرومیت هموطنانم فروخته شد. از این قصه بگذریم که سر غصه دارد و همه مو به مو حفظ هستند.
در طول پرواز برگشت در هواپیما دایلوگ ها ( ببخشید محاوره ها! محاوره ام هم که عربی هست! آهان گفتگو های ) پدر و پسر پشت سری نزدیک بود ما را روده بُر نماید! جالبه بدونید که اکثر مسافرین تهران به منامه ترانزیت هستند (برای ترانزیت معادلی تیافتیم!) و مقصدشون یا اروپا هست یا استرالیا . این خانواده پشت سری ما هم عازم لندن بودند آن هم برای اقامت . از اول تا اخر پرواز پسرک بخت بر گشته (حدودا 13-14 ساله) به اجبارِ جو یا خانواده؛ پدر گرامی را « دَدی » خطاب می کرد و بعضی وقت ها هم البته سوتی می داد! تا اینکه نوبت شام شد. شام رو که جلوی آقای پسر گذاشتند رو کرد به آقای پدر و گفت : « دَدی من از اینا خوشم نمیاد! » دَدی محترم هم جواب داد: « دَدی جان باید یه این چیزا عادت کنی تو لندن که دیگه غذاهای خودمونی نیست همش چیزای آماده ای و کارخونه ای برات میارن!» (نکته قابل توجه اینکه غذای هواپیما نوعی برنج و گوشت عربی بود!) حالا من نمیدونم از گفته این دَدی محترم چی باید استنباط کرد ؟! اینکه تو لندن آشپزخونه هم احتمالا ندارند که مامی جان طبخ ایرانی بنماید؟! و یا اینکه فَست فود(غدای حاضری) جز لاینفک زندگی به اصطلاح های کلاس (مد بالا!) هست ؟! خدا رحمی به معده ها نماید انشالله !
خب مطلب به درازا کشید چون مطمینم بقیه مطلب رو نخواهید خوند چندتا عکس از زیبایی های ایران تقدیم می کنم !
(*) بقعه شیخ صفی
(*) آبشار
(*)رودخانه قلعه رودخان
(*) آلاچیق های بام لاهیجان
(*) توربین های منجیل!
(*) سرو چند صد ساله و دخیل های آن !!!
(*) مرداب انزلی
(*) گردنه حیران
(*) گاو و گوساله!
(*) سبزتر از سبز بر بال تله کابین!!!
(*) فانوس دریا
قلم شما: رد قلم

7...6...5 ... می شمارم :
روز ها و بعد ...ساعات ... دقایق ... ثانیه ها و حتا تپش های قلبم را !
سفری باید کرد ... باز باید رفت ...
الهی راضیا به رضاوک ...
یسّر لی امری
_____________________________________________
امیدوارم قبل از بازگشت فرصتی دست بده و از دیده و شنیده ها و ... دو ماه داخل خاک وطن بنویسم. اگر نه بدرود تا دل خلیج.
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای شکستن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خداآآآآ...در گلو شکست
قلم شما: رد قلم

اول الکلام از ایران سلام !
اینجا ایران است. مهد دلیران است. بیشه شیران است.
ای ایران ای مرز پرگوهر .......... آخی یه کم شعار دادم دلم خنک شد!
خداوکیلی بسی بسیار شوکه شدیم! انقدر تو صدا و سیمای خودمون – بگذریم از خبرگزاری های غرب و شرق!- در مورد گشت ارشاد و اینا دیده بودیم و شنیده بودیم که وقتی با جو لطیف و کاملا اوپن و ملیح و دلنشین دیارمون مواجه شدیم مشکوک گشتیم که شاید هواپیما ربایی شده و به جای ایران ما رو تو سانفرانسیسکو پیاده کرده اند! اووووووووف کیف و کفش گل من گلی مدل موهای چپ اندر قیچی ! دست هر بی اف در دست ده جی اف ! که: دست دردست هم کنیم ایران را آباد! بخدا خیلی دچار نوآوری شدند نسل جدید ما! الحق و الانصاف جای تقدیر داره.
از شوخی گذشته با وجودی که هنوز روحیه مجاهدت در شریان جامعه ما روان است اما کمی تا قسمتی بوی بی خیالی و رفاه زدگی و دنیاگرایی در جو حاکم دوست و آشنا استشمام میشه. با وجودی که اونهایی که از اول با شعور شعار دادند پای حرفشون هنوز ایستاده اند اما علف هرزه ها بد جوری به پای نخل های ما پیچیده اند. خب علف هرزه رو میشه از بیخ کند اما وقتی از دور به یه مزرعه حرس نشده نگاه می کنی همین علف هرزه ها بیشتر چشم نوازند. چی کار میشه کرد؟! وقتی درد همه شده از کله سحر تا غروب آفتاب فقط دویدن اونم دنبال هزار لقمه نون شبهه ناک! دیگه باید توقع خیلی چیزا رو داشت.
با این همه عشق می کنم که تو هوای ولایتی وطنم نفس می کشم . راستی اگر روح تشیّع در کالبد جامعه ما دمیده نشده بود یحتمل وضع ما از دول عربی خلیج فارس نشین بهتر نبودها! احتمالا الان به جای دبی بعضیا به ایران صادر می شدند ببخشید مهاجرت می کردند! الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت علی ابن ابی طالب
نهایت الکلام :_____________________________________________
* این (+) عکس رو که مشاهد می کنید اصلا شوکه نشید! ساحل عاجه؟ هاوایی؟ نه بابا بابلسر خودمونه! مشکل مسکن انقدر حاد شده که حریم خصوصی خانواده ها از بین رفته ! آهای دولت این بد بختا خونه ندارند (فقط 300 متر ویلا دارند) اجاره خونه ها رو بیارید پایین شاید اینام صاحب خونه بشن!
* اینم (+) عکس مراسم فارغ التحصیلی برو بچه های یکی از دانشکده های یکی از دانشگاه های دولتی ست که بنا بر عدم موافقت دانشگاه با برگزاری جشن در آمفی تاتر دانشکده مجبور شدند جشنشون رو در یک سندیکای... برگزار کنند! جالب اینکه رییس دانشگاه و دانشکده هم از ترس اتهامات ... در جشن حضور پیدا کردند! این آقایی که در عکس مشاهده می کنید هاج و واج اینور و اونور رو نگاه می کنه و از این کلاه منگوله دارا نداره؛ سرش بی کلاه نمونده ها ترجیح داد برای اینکه پول آرایشگاه و مدل موهاش حروم نشه کلاه سرش نذاره! هی می گن مد بذه اینجا که کمک کرد ایشون سرش کلاه نره!! نا گفته نمونه که در این مراسم از جهالت بیرون اومدیم و کشف کردیم اولین نشانه یک مرد لیسانسه کروات است! دیگه ببین دکتور بشن چه می کنند؟؟!!
* سعی کردم با دید کاملا منفی ننویسم! اما هر گونه نقدی را پذیراییم.
* نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی (اینم شعار آخر !)
قلم شما: رد قلم

اى غریبى که ز جدّ و پدر خویش جدائى خفته در خاک خراسان ، تو غریب الغربائى
چه ثنا گویمت ، اى داور هفتاد و دو ملّت که ثنا خوانده خدایت ، تو چه محتاج ثنائى
اى شه یثرب و بطحاتو غریبى به خراسان سرور جمله غریبان و معین الضّعفائى
اغنیــــا مکّــــــه روند و فقرا سوى تو آیند جان به قربان تو اى شاه که حجّ فقرائى
بی مقدمه و بی پی نوشت : باز قسمت شد زایر حریم حضرتش شویم و عجبا که هر چه ما نامهربانتر آنان کریم تر و به قول دوستان :فراموش شدگان فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند. اما از رویا رویی بس خجلم که منقول است از ثامن الحجج(ع) :
«إ نّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إ ذا رَاءیْناهُ بِحَقیقَةِ الا یمانِ وَ بِحَقیقَةِ النِّفاقِ.»
«همانا ما اهل بیت عصمت و طهارت چنانچه شخصى را بنگریم ، ایمان و اعتقاد او را مى شناسیم که اعتقادات درونى و افکار او چگونه است .»
قال امام الرضا (ع): «شیعَتُناالمُسَّلِمُونَ لاِ مْرِنا، الْآخِذُونَ بِقَوْلِنا، الْمُخالِفُونَ لاِ عْدائِنا، فَمَنْ لَمْ یَکُنْ کَذلِکَ فَلَیْسَ مِنّا»
«شیعیان ما کسانى هستند که تسلیم امر و نهى ما باشند، گفتار ما را سرلوحه زندگى در عمل و گفتار خود قرار دهند، مخالف دشمنان ما باشند و هر که چنین نباشد از ما نیست.»
قلم شما: رد قلم

مقدمه : انقدر عجله دارم که باید بی مقدمه برم سر اصل مطلب که المسافر کالمجنون(عجب بوی وطنی پیچیده در مشاممان!) اما همین وب نوشت در روزهای آخر هم صدق جنونه ! مطالب بسیاری در ذهنم بود و از بعضی جاها هم دعوت شده بودیم برای پیوستن به موج های نویسندگی اما موضوعی بر همه چیز شد و دست به کیبورد شدیم که :
--------------------------------------------------------------
همیشه متصور بودم که «عجب سعادتی دارند این آقایون مسلمونی که همسری تازه مسلمون نصیبشون میشه!» و همیشه به این آقایون توصیه مراعات رفتار خوب اسلامی با همسرهاشون رو می کردم و در دلم می گفتم ای کاش این آقا بدونه چه چیزی قسمتش شده! اما دو شب هست که با تمام وجود باور کرده ام که بعضا اجر این آقایون اگه بیشتر از خانوم های تازه مسلمونشون نباشه کمتر هم نیست. یعنی درست از زمانی که قضیه ازدواج دوست تازه مسلمون لیتوانیایی ام با یه آقای ایرانی الاصل مقیم دبی پیش اومد :
آمنه : « پسر خیلی خوبی هست. رضا بسیار ساده جوون و مهربونه. همونجوری که دیدی خیلی مودبه، اما خب یه کم ملتزم به نماز صبح نیست که در طی چند مشاروه نتی ملتزمش کردم! »
من : « خوشا به سعادتش! آمنه! می دونی چقدر ثواب کردی ؟! حالا راستش رو بگو فعلا که تو بحرینی و تا موعد ازدواج فرا برسه از هم دورید؛ احساس دلتنگی هم داری؟! »
آمنه : « از وقتی که قرار به ازدواج میشه کلا حس آدم عوض میشه اما این احساس علاقه وقتی بیشتر شد که رضا با لطف تمام مسایل من رو پذیرفت. »
من : «چه مسایلی مثلا ؟ پیش شرط های عقد منظورته؟ »
آمنه : « نه! واقعیتش اینه که من دیدم باید با رضا صداقت داشته باشم. بهش گفتم که 20 سال از عمرم رو با فرهنگ غربی زندگی کردم؛ طبعا دوست پسر داشتم و بقیش بمونه تو پرانتز ( خودتون تو پرانتز رو بخونید ) و رضا خیلی راحت جواب داد :« چیزی که الان هستی برای من مهمه! اینکه تصمیم گرفتی تغییر روش بدی و نیازی نمی بینم در مورد گذشته تو کنجکاوری کنم! » »
** بقیه گفت و شنود ما اهمیتی نداره اما چیزی که مهمه این که تو دلم گفتم : « آقا رضا یک هیچ به نفع شما » که واقعا نمونه عملی آیه قران کریم هستی که مضومنش این هست : « کاری به گذشته افراد که کافر بوده اند نداشته باشید و ... »
مخلص : «خدا یا نصیب همه ما مثل آمنه ها تولدی مجدد و روزی همه ما مثل رضا ها صبر و استواری عقیده بفرما .»
برو ای زاهد و بر دردکـشان خرده مـگیر
کـه ندادند جز این تحفه به ما روز السـت
آن چـه او ریخت بـه پیمانـه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مـسـت
خـنده جام می و زلـف گره گیر نـگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکسـت
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
تتمه : دیده بگشا ای صنم ... ایران دارم میــــــــــــــــــام ( خود تحویل گیری از نوع مفرط!)
قلم شما: رد قلم

وقتی فریادهای دختر 14-15ساله صاحبخانه رو بر سر تو می شنوم که: «چرا ورقه ضمانت موبایلم گم شد؟!» وقتی برای یکبار خطا در اتو زدن لباس ها و سوزاندن پیراهن بلند عربی آقای خانه همه داده و بیدادها را تحمل می کنی اما باز هم پایت را به آژانس کارگران می کشانند و می برند آنجا که به کشورت پس بفرستندت! وقتی سیلی مرد عرب شرق بر صورتت می نشیند باور کن با همه تیرگی پوستت؛ سرخ شدنش را حس می کنم . آخر تو فقط هیجده ساله ای.
وقتی از ساعت پنج و نیم صبح مجبوری از خواب بیدار شوی و صبحانه تک تک اعضای خانه را بر وفق مرادشان آماده کنی و بعد هم بشنوی که :«چرا آب پرتقال من ترش است ؟!» و وقتی ساعت نه و ده شب راهی اتاقت که پستوی خانه است می شوی و هر آن منتظری که فریادی بر سرت خراب شود و مجبورشوی خوابت را رها کنی که دختر کوچک خانه هوس تخم مرغ آپز کرده! و وقتی ..... در دلم فریاد می زنم خدا یا فاطمیه فقط برای بالای منبر است .
آه از آن روزی که خانوم مادام! همسن و سال تو خدامه سیاهپوست اتیوپیایی باشد. دنیا برایت زهر می شود ... بگذریم . اما باز در خودم فریاد می زنم که مگر بلال حبشی هم منطقه شما نبوده است ؟ شاید تاریخ به اشتباه نگاشته است از تعامل نبی مکرم اسلام با او ! چرا همه ما بر پهلوی شسکته فاطمه (س) می گرییم اما به زخم هایی که بر او با روش غلط زندگی امان می زنیم افسوسی هم نمی خوریم.
با این همه هنوز هستند آدم هایی که انسان اند! این نیز بگذرد؟! نه بسیار تلخ می گذرد تلخ تر از تلخ ...
قلم شما: رد قلم

معادله ای که با هر منطقی حل کردم باز هم برایم مجهول الهویه مانده است :
مرد مسلمان زاده ای، عاشق زنی غیر مسلمان می شود و فقط محض جمال و...وی را برای ازدواج انتخاب می کند .
زن ناخودآگاه جذب اسلام شده و وسیله ای می شود تا مرد مسلمانی که دو رکعت نمازش را هم به زور می خوانده به خود آید و دنگ! از خواب غفلت بیدار شود!
معادله ای که ماهی چند بار می شنوم و شاهدم ... راستی که عجبا خدااااااااااااا کارت خیلی درسته
برای رسیدن به خدا فقط یک راه وجود دارد : همان که او پسندد!
نظر شما چیه ؟ می تونی این معادله رو حل کنی؟
قلم شما: رد قلم

در ورژن باستانی کلیله مهاجر نگاشته شده است که : گرگی بر گله ای می زد و پشم گوسفندان ربوده شده را جمع می نمود و بعد از چند صباحی با فخر فراوران بر گوسفندان زخمی که پشمی برایشان باقی نمانده بود می فروخت! و بخوانید حکایت را در ورژن جدید کلیله مهاجر :
اندر حکایت جزیره ای - بحرین نام - در قلب خلیج فارس که با اشاره سر سوزنی در نقشه بوجود آمده است! :
----------------------------------------------------------
«شکرا والد الکریم» ! جمله ای که این روزها بنرهای تبلیغاتی خیابان های بحرین را مزین نموده است! حالا این گرگ ببخشید والد کی هست ؟ اصلا چرا شکرا ؟!
برادر پادشاه اسبق بحرین - عموی پادشاه کنونی - دست به خیر برده و تصمیم گرفته از هزینه شخصی خود - ونه پشم هایی که از گوسفندان کنده است!- یک ازدواج گروهی راه بیندازد ! اون هم برای جوانان منطقه حوره و قضیبیه که اصلا هم هم مذهب با طایفه سلطنتی نیستیند!! و بدون شک! هیچ ارتباطی با ایشان ندارند!! به همین مناسبت برای تجلیل از این عمل خیر خواهانه بنرهای تشکرو تبلیغ در و دیوار جزیره رو برداشته است آن هم صد در صد به دست همان جوانان! ...
نمی دونم یکی از گوسفندان تا به حال جرات این را کرده که از جناب والد کریم (پدر بخشنده ) سوال کند که میزان داراییش در بانک های کشوهر های دیگر چقدر هست ؟! یا اصلا چرا این دارایی پاک و بی شبهه به کشو های دیگر منتقل شده ؟ ( نمی دونم چرا دایما این حادثه رو با ازدواج های گروهی کمیته امداد مقایسه می کنم: این کجا و آن کجا !! بابا قدر بدونییییییید!)
نکته قابل ذکر این که جناب والد کریم نه تنها به فکر ازدواج جوانان بی بضاعت هست که برای تربیت و رشد علمی جوانان هم سنگ به سینه می کوبد و در همین زمینه دانشگاه آمریکایی AMA را در بحرین با هزینه شخصی و تحت نظارت خودش بنا کرده ! و فقط معلوم نیست چرا هنگام پرداخت شهریه ثبت نام بنده خدا دچار الزایمر شده و یادش میره که بابا این دانشجوی بد بخت همون جوونه هااااا ....
به قول اخوی این نیز بگذرد ...
---------------------------------------------------------------
پی نوشت 1: پدافند های هوایی آمریکا چندی ست در بحرین مستقر شده اند تا جلوی حملات احتمالی کشور دوست و همسایه ایران را دفع کنند! (حالا حمله به کجا اله اعلم!) خوبه فقط ایران خط و نشون کشیده اگه نه فکر کنم عبای سران عرب الان خیس شده بود! نمی دونم کسی به سران آمریکا هنوز خبر نرسونده که اگه یکی از موشک های شهاب 3 اشتباها به بحرین بر خورد کنه کوچکترین اثری از این جزیره باقی نمی مونه؟! ولی صد در صد دلشون به چیزی خوشه .... علی ای حال دوستان عزیز اگه حس کردین خبریه بگین ماقلب جزیره رو سوراخ کنیم و زحمت به موشک های ایران داده نشه!
پی نوشت 2: منتظر پست بعدی باشید:باز هم اندر حکایت بحرین اما از دید تقدیر است و ... و ما ادراک شیعه البحرین!
قلم شما: رد قلم
